جدول جو
جدول جو

معنی اصحاب دولت - جستجوی لغت در جدول جو

اصحاب دولت(اَ بِ دَ / دُو لَ)
کسانی که دارای دولت و مکنت باشند. (ناظم الاطباء). خداوندان ثروت. توانگران. ثروتمندان. اغنیا. داراها. متمکنان:
ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی.
سعدی (طیبات).
و رجوع به صاحب دولت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، صاحب اقبال، خجسته، فرّخ فال، خوش طالع، بختیار، بلندبخت، خجسته فال، جوان بخت، فرخنده بخت، خجسته طالع، نیک اختر، مستسعد، مقبل، فرخنده طالع، سعید، سفیدبخت، اقبالمند، بلنداقبال، شادبخت، ایمن، نیکوبخت، طالع مند، نکوبخت برای مثال که از بی دولتان بگریز چون تیر / بنه در کوی صاحب دولتان گیر (نظامی۲ - ۲۴۲)، توانگر، برای مثال طریق و رسم صاحب دولتان است / که بنوازند مردان نکو را (سعدی۲ - ۶۸۳)، در تصوف عارف، عارف واصل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بِ صَ)
پیروان عثمان بن ابی الصلت یا صلت بن ابی الصلت بودند که از فرقۀ عجارده منشعب شدند و خود بدعتهای دیگری ساختند. رجوع به صلتیه و عثمان بن ابی الصلت و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعۀ حجازی قاهره ج 1 ص 202 و التبصیر ص 33 و الفرق بین الفرق ص 76 و مقریزی ج 4 ص 179 و التعریفات ص 90 و الاعتقادات ص 48 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ دَ / دُو لَ)
مقبل. خوش بخت. بختیار:
که از بی دولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحب دولتان گیر.
نظامی.
دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا ز افضالش بیابی رفعتی.
مولوی.
پدر گفت: تو را ای پسر در این نوبت فلک یاری کرد... که صاحب دولتی در تورسید. (گلستان).
طریق و رسم صاحب دولتان است
که بنوازند مردان نکو را.
سعدی.
، عارف واصل: چون مرغ روحانیت طالب از بیضۀ بشریت بواسطۀ تربیت صاحب دولتی بیرون آید بعد از آن پروازگاه آن مرغ را جز حضرت ال̍ه کسی دیگر نمیداند. (انیس الطالبین ص 121) ، پادشاه: پس بگوی که خان داند که امروز مردم دو اقلیم بزرگ که زیر فرمان ما دو صاحب دولت اند، و بیگانگان دور و نزدیک از اطراف چشم نهاده تامیان ما حاصل دوستی بر چه جمله قرار گیرد. (تاریخ بیهقی ص 210).
آفرین گویان عالم آفرین گویان شده
پیش تخت چون توصاحب دولت از برنا و پیر.
سوزنی.
، مالدار (در تداول عامّه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
مقبل، خوشبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب دولت
تصویر صاحب دولت
((~. دَ یا دُ لَ))
نیکبخت، توانگر
فرهنگ فارسی معین